-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 مردادماه سال 1389 14:32
سلام دوستان عزیز ترجیح دادم اسم وبم و عوض کنم آدرس جدیدم اینه http://takpesar.persianblog.ir/ سر بزنین
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 22:35
بارالها !!! هوای این حوالی خوب است و عطر جانماز گشوده ام از خود ، بی خودم می کند . عجیب عطر رنگین کمان های سوخته می دهد !!! هوای این حوالی خوب است ، اشک هایم برای جاری شدن دلیل زیبا یافته اند . مقصد تنها صدایم تویی و اشک های نیمه شبم را تو می بینی . خداوندا !!! نردبانی استوار می خواهم تا از خویش به ملکوت برسم ؛ آن جا...
-
زود رفتی گلم
سهشنبه 19 مردادماه سال 1389 19:38
مرگ تو یه فاجعه بود اونم تو شرایطی که من داشتم ای خدا دارم دق می کنم . چرا من باید عزیزمو از دست می دادم هفت روز پیش تو بدترین شرایط خبر از دست دادن عزیزمو شنیدم کاش می شد برش گردونم . تو روزای اخیر ازم می خواست براش دعا کنم وای دارم می میرم . کاش من جای اون رفته بود . هفت روز گذشت چه هفت روزی پر از تکراری و خستگی و...
-
الووووووووووووووو سلام
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 10:30
الوسلام منزل خداست ؟ این منم مزاحمی که آشناست هزاردفعه این شم اره را دلم گرفته است ولی هنوز پشت خط درانتظار یک صداست شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است به ما که میرسد ، حساب بنده هایتان جداست؟ الو دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟ چرا صدایتان نمی رسد کمی بلندتر صدای من چطور؟ خوب...
-
ما گنهکاران
شنبه 16 مردادماه سال 1389 17:57
ای خدای محمد ! تو گفتی که گنهکاران ، با شفاعت و استغفار رسول . آمرزیده می شوند. ما عقب ماندگان از عصر ظهور چه کنیم اگر مصطفای جاودانه تاریخ برایمان دست استغفار بر نیاورد ؟؟!! ای خدای محمد! ما را وسیله خروج مردم از دینت قرار مده !
-
سلطان غمها مادر
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1389 16:38
ای خدا فکر نمی کردم که یه روز ازم جدا شه باورش سخته که دیگه سایش روسرم نباشه گرچه سرده دست گرمت اما واسه من همونی با تمام خاطراتت توی ذهن من می مونی مامانی چشماتو وا کن بزار دستاتو بگیرم دوباره بیا به خوابم دارم از دوریت می میرم ای خدا من اونو می خوام اما تو ازم گرفتیش رفت و جا گذاشت تو قلبم خاطراتش مثل آتیش باورم نمی...
-
مادر مرا ببخش فرزند خشمگین و خطاکار خویش را
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1389 16:35
دیروز قشنگ تر از همیشه شده بودی حرفات با همیشه فرق داشت آرامش خاصی بهم می داد امروز هم ساکت تر از همیشه چشمات مثل همیشه بود همون طوری که من از نگاه کردن بهشون هیچ وقت سیر نمی شدم همون طوری فقط انگار بسته بودیشون؟ شایدم خوابیده بودی !!! تو خیلی وقت بود نمی دیدی نمی دیدی چطور هر روز از قبل تنها تر می شدم هر روز از قبل...
-
انسان
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 12:29
ای انسان هایی که د راین محیط حیوان پرست هیچ کس انسان بودن شما را قبول ندارد باور کنید من انسان بودم .
-
سیب
پنجشنبه 7 مردادماه سال 1389 11:23
آدم و حوا سیب معروف را خوردند و هنوز که هنوز است دندان های ما درد می کند
-
ترجیح می دم این اولین پستم باشه
دوشنبه 4 مردادماه سال 1389 18:26
نامه چارلی چاپلین به دخترش ژرالدین دخترم: اینجا شب است٬ یک شب نوئل. در قلعه کوچک من همه سپاهیان بی سلاح خفته اند. نه برادر و نه خواهر تو و حتی مادرت ، بزحمت توانستم بی اینکه این پرندگان خفته را بیدار کنم ، خودم را به این اتاق کوچک نیمه روشن٬ به این اتاق انتظار پیش از مرگ برسانم . من از تو دورم، خیلی دور...... اما...
-
سلام سلام
سهشنبه 29 تیرماه سال 1389 12:04
سلام به همه دوستای عزیز اگه هنوز پستی نزدم نگران نباشید دارم روش کار می کنم تا تمیز در بیارم تا پست بعدی بای